جدول جو
جدول جو

معنی ساده دل - جستجوی لغت در جدول جو

ساده دل
راستگو، بی ریا، بی مکر و حیله، بی کینه، پاکیزه درون، زودباور
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
فرهنگ فارسی عمید
ساده دل
(دَ / دِ دِ)
مردم صادق و بی نفاق. (برهان) (آنندراج). بی نفاق. (رشیدی). ساده لوح. ساده جگر. سینه صاف. (مجموعۀ مترادفات). ساده. سلیم. سلیم دل. صاف صادق. بی مکر. بی حیله. بی تزویر. بی شیله پیله. که گربز نیست. پاک درون. پاکیزه درون: و بیشتر مردمانی اند ساده دل و خداوندان چهارپای بسیارند از گاو و گوسفند. (حدود العالم).
ساده دل کودکا مترس اکنون
نز یک آسیب خر فگانه کند.
ابوالعباس ربنجنی (شاعران بی دیوان ص 130).
یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد بهر چاره آماده دل.
فردوسی.
جوان ساده دل بود فرمانش کرد
چنان کو بفرمود سوگند خورد.
فردوسی.
چنین هم بود مردم ساده دل
ز کژیش چون گرددآزاده دل.
فردوسی.
بنموده همه راز دل خویش جهان را
چون ساده دلان هر چه بباغ اندر ناری است.
فرخی.
اگر ترک سخت ساده دل نبودی تن درندادی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 629).
خادم ساده دل منم که مرا
خادم ساده تن فرستادی.
خاقانی.
ساده دل است آب که دلخوش رسید
وز گرهی عود بر آتش رسید.
نظامی.
راز با مرد ساده دل و بسیارگوی و میخواره و پراکنده صحبت مگوی. (مرزبان نامه).
، خفیف عقل. (رشیدی). رعنا ونادان و بی عقل. (برهان). مردم خفیف عقل. (آنندراج). ابله. احمق. گول خور. زودباور. په په. چلمن:
من بنده که نزدیک تو شعر آرم باشم
آسیمه سر و ساده دل و خیره و واله.
منوچهری.
نه بسنده ست مر این جرم و گنهکاری
که مرا باز همی ساده دل انگاری.
منوچهری.
گوئی که روزگار دگرگون شد
ای پیر ساده دل تو دگرگونی.
ناصرخسرو.
ابر را گفتم چه گوئی در محیط دست او
گفت هان درمیکشی یا نه زبانت را بکام
گفتمش چون ؟ گفت هرگز دیده ای ای ساده دل
فتوی از محض کرم مفتی ز ابناء لئام.
انوری (از شرفنامۀ منیری و آنندراج).
خوشی طلب کنی از دهر؟ ساده دل مردا
که از زکوهستانان زکوه خواست عطا.
خاقانی (از انجمن آرا).
بر سر این سرّکار کی رسی ای ساده دل
بر در این دار ملک کی شوی ای بینوا.
خاقانی (دیوان چ دکتر سجادی ص 35).
ساده دل شد در اصل گوهر تو
کاین خیال اوفتاد در سر تو.
این چنین بازیی کریه وکلان
ننمایند جز به ساده دلان.
نظامی.
بنوشابه شه گفت کای ساده دل
نواکج مزن تا نمانی خجل.
نظامی.
و چون قوی حال گشت و خلیفه مستعصم را بی رأی و تدبیر و ساده دل دید... (رشیدی).
عارفان خال سویدا را ز دل حک میکنند
اینقدر ای ساده دل نقش و نگار خانه چیست ؟
صائب
لغت نامه دهخدا
ساده دل
صادق و بی نفاق، مردم صادق و بی نفاق، بی مکر و حیله
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
فرهنگ لغت هوشیار
ساده دل
((~. دِ))
زودباور، احمق
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
فرهنگ فارسی معین
ساده دل
بی شیله پیله، خوش باور، زودباور، ساده لوح
متضاد: تودار، دیرباور، روراست، صادق، بی تزویر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرده دل
تصویر مرده دل
دل مرده، افسرده، بی حال، ملول، برای مثال طبیب راه نشین درد عشق نشناسد / برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی (حافظ - ۹۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دل
تصویر سیاه دل
تیره دل، بد دل، بد گمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
روشن ضمیر، روشن روان، مقابل مرده دل و افسرده دل، خوشحال، شاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده دلی
تصویر ساده دلی
ساده دل بودن، سادگی و صداقت، زودباوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده رخ
تصویر ساده رخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، برای مثال چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در ساده رویان مبند (سعدی۱ - ۴۷)، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقده دل
تصویر عقده دل
غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسوده دل
تصویر آسوده دل
آسوده خاطر، کسی که دلواپس و مضطرب نباشد، برای مثال کسی خسبد آسوده در زیر گل / که خسبند از او مردم آسوده دل (سعدی۱ - ۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ دِ)
ساده دل بودن. ساده بودن. سلیم دلی. صاف صادقی. مقابل عیاری:
عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است
کو، ز مسعود پراندیشه و غوغا نشود.
منوچهری.
خامی و ساده دلی شیوۀ جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار.
حافظ.
، نادانی. (شرفنامۀ منیری). بی عقلی. خفیف عقل بودن. ابلهی. احمقی
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرده دل
تصویر مرده دل
افسرده خاطر، سرددل، ملول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده دل
تصویر گشاده دل
دارای سعه صدر، بشاش شادمان، جوانمرد سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسرده دل
تصویر فسرده دل
مردم دل افسرده و دل مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقده دل
تصویر عقده دل
گره دل اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه دل
تصویر سیاه دل
بدگمان، بد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسوده دل
تصویر آسوده دل
مضطرب وپریشان نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه دل
تصویر تازه دل
آنکه دارای دل جوان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزاده دل
تصویر آزاده دل
صالح، حلال زاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده دلی
تصویر ساده دلی
ساده دل بودن سلیم دلی صاف صادقی مقابل عیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده دل
تصویر برده دل
کسی که از شدت عشق دل وی اسیر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
خوشحال، روشن ضمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده مال
تصویر ساده مال
کارگری که سفید کاری ساده و بی گل و گچ بری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسوده دل
تصویر آسوده دل
((~. دِ))
آسوده خاطر، فارغ البال، بی دلواپسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
بی ریش و امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده رخ
تصویر ساده رخ
((~. رُ))
بی ریش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده تن
تصویر ساده تن
((~. تَ))
پاکیزه تن، امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه دل
تصویر سیاه دل
((دِ))
بدگمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقده دل
تصویر عقده دل
غم دل، غصه درونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشاده دل
تصویر گشاده دل
((~. دِ))
بشاش، جوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسوده دل
تصویر آسوده دل
آمن السرب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
Lively
دیکشنری فارسی به انگلیسی